مثنوی

با تو از خاک تیره میگذرم. با تو پرواز میکنم تا عرش

شور آواز

پیش رویی چو مهر و در جانم
همچو مهتاب شب ، دل آرامی
از خمار دو چشم تو مستم
شده ام بی نشان بی نامی

نفست مشکبوتر از نافه
مینشیند به سینه ام چو نفس
اوج گیرد صدای من به فلک
میپرد مرغک دلم ز قفس

با تپشهای قلب پر مهرت
شعر موزون زندگی خوانم
بوسه ای مینهم بر آن سینه
جان به جانت سپارم‌ ای جانم

رنگ تو سبز و‌گاه عنابی
گاه نیلوفری و فیروزه
نقش زیبای چهره ات گویی
گوهری بر کشیده بر کوزه

بر حریر خیال تو‌ هرشب
مینشانم هزار بوسه ناب
در شب شعر آرزوهایم
غزلی میشوم‌به رنگ شراب

آسمان با تو میشود آبی
در افق میتراودم نوری
ناله را بشکن ای قلندر من
تو نوای منی ، به دل شوری

بی تو‌در اوج آسمان تنها
بی تو از جمع اختران دورم
گرچه شب هم نشین و همدم ماه
زهره ای خسته ، خالی از نورم‌

مرده بودم ، میان آغوشت
زنده شد نقش جان من در فرش
با تو از خاک تیره میگذرم‌
با تو پرواز میکنم تا عرش

#زهره_انصاری

زمستان ۲۰۲۰ میلادی

در سرد و‌گرم روزگار، جایی میان‌نفس کشیدن و‌بریدن ، جایی میان خفتن و زمین خوردن و یا برخاستن، یک نفر تصمیم میگیرد با نگاهش امید را رنگ کند و به زندگی لبخند بزند
سپاس از دکتر لادن ماهربنایی که تابلوی امید نیلگون را به عنوان سمبلی از امید در این دوران به تصویر کشیده اند.

هدیه به تمامی آنان که فداکارانه و با عشق در بازگرداندن امید و زندگی و‌تندرستی انسانها از وجود خود ایثار میکنند

 

امید نیلگون

….آن سوتر از افق
جايى به رنگ خيال،
وهمى مه آلوده و دستان يك پرى ….

در انزواى خسته امواج بى سكون
در رهگذار باد، به دهليز سرد قرن
يك روزنه ، يك نگاه !

روزى حماسه لبخند
بر رواق روزگار
سرميزند از افقى دور ؛ دوردست !
قد بركشد ميان آبى دريا و آسمان
بر موج مينشيند، آزاد و استوار
بر قامتش قباى اميديست؛ نيلگون ….

ساحل آرام است و‌من در انتظار
از افق شاید برآید مرغ عشق
پر زند سوی من و‌گوید به شوق
از وطن افسانه سیمرغ عشق

میکند پرواز مرغ فکر من
میشود جانم رها در غصه ها
در سکوت خویش پنهان میشوم
میشوم‌ پیدا میان قصه ها

از دیار خنده ها و اشکها
قصه ها دارد دل دیوانه ام
گاه میخواهم به فریادی بلند
بشکنم دیوار و بام خانه ام

کودک دیروز خندد در دلم
فارغ از اندیشه ظلم‌و‌ ستم
کاش یکبار دگر همراه او
دل رها میشد از اندوه و الم

همدم‌ مهتاب هرشب تا سحر
شب نشین کوی امیدم هنوز
شاید امشب از افق بانگی رسد
بشکفد گلخنده در چشمان روز

میرسد روزی ازین دریا و‌موج
سوی ساحل یک امید نیلگون
من در آغوش تو میگیرم قرار
میشود آرام این بحر جنون

زهره_انصاری

پنجم مارچ ۲۰۲۰ میلادی

پانزدهم اسفندماه ۱۳۹۸